یک ماه پیش م کاموا خریدیم و یک جفت میل هم همراهش برداشتیم. مادرم می خواهد آنها را شال و کلاه کند. از همان روز مادرم شروع به بافتن کرد و الان تا حدودی شال را تمام کرده است. 

برادر من دامپزشک است و برای خودش یک گربه ی ملوس دارد.اول از او خوشم می آمد‌٫ تا اینکه یک روز شال زیبایم را شکافته شده دیدم. حدس می زدم کار گربه باشد و حدسم هم درست بود.

آن روز آنقدر گریه کردم که خوابم برد و در خواب غرق شدم:

یک گربه ی بزرگتر از من جلوی رویم بود. داخل یک خان کاموایی شدم و گربه پنجه اش را بلند کرد و خانه را خراب کرد و من زیر آوار له شدم.

ه ه ه ه 

از خواب بیدارم شدم و دیدم گربه ی ملوس برادرم مشغول لیس زدن من است. انگار فهمیده بود که از دستش ناراحت هستم.

تقدیم به دامپزشک ها!

گندم (سومین داستان)

کاموا(دومین داستان)

کودک (اولین داستان)

یک ,گربه ,شدم ,ی ,شال ,ه ,گربه ی ,کرد و ,ی ملوس ,شدم و ,ه ه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عرفان عاشورا fakhtehfle وبلاگ من دانلود رایگان فیلم باز حامی و همراه شما تا کنکور ایرانی 21 میهن گرام دلنوشته گروه مشاوره ای و آموزشی بیوکنکور